بحث شدیدی در مورد اینکه اعتیاد یک بیماری است یا یک انتخاب وجود داشته است، اما من این را یک دوگانگی کاذب می دانم. اعتیاد اغلب به عنوان یک بیماری مزمن مغزی تعریف می شود که با تغییرات مغزی طولانی مدت مشخص می شود و نیاز به درمان پزشکی دارد. با این حال، تغییر مغز زیربنای همه یادگیری است. مغز به گونه ای طراحی شده است که تغییر کند تا مهارت های جدید، دانش جدید و اهداف جدید با رشد (و پس از آسیب مغزی) ظهور کنند. به نظر می رسد مدل بیماری اعتیاد تاکید معاصر بر نوروپلاستیسیته، تغییرپذیری مغز را نادیده می گیرد. حتی هسته اکومبنس، ساختار مغزی که مسئول تعقیب هدف با انگیزه است، و یک بازیگر اصلی در اعتیاد، وقتی شیفته مردم، پول، رابطه جنسی یا هر چیز دیگری می شویم، خود را مجدداً تغییر می دهد. و آمار نشان می دهد که بسیاری از معتادان، شاید بیشتر آنها، بدون هیچ گونه درمانی بهبود می یابند.

اما آیا رد تعریف بیماری دلالت بر این دارد که معتادان زمانی که به دنبال مواد مخدر یا مشروبات الکلی هستند، انتخاب های عمدی انجام می دهند؟ کسانی که از مدل انتخاب حمایت می کنند، معمولاً نگاهشان را از مغز دور می کنند و در عوض بر اقتصاد رفتاری (و روانشناسی اجتماعی) برای توضیح رفتار اعتیادآور تکیه می کنند. با این حال انتخاب ها توسط همان مغزی انجام می شود که زیربنای تمام فعالیت های ما است. ماهیت آشفته، تداعی کننده و ناخودآگاه محاسبات عصبی در مورد انتخاب به اندازه هر چیز دیگری صدق می کند. دانیل کانمن، اقتصاددان، نشان داده است که چگونه اقدامات اغلب ناشی از فرآیندهای سریع خودکار، بدون تأمل یا بازتاب اندک است. در واقع، تحقیقات روان‌شناسی و علوم اعصاب نشان می‌دهد که اگرچه به نظر می‌رسد مقاصد ما بر اعمال ما مقدم است، اما اغلب برعکس است. زمانی که اقداماتی در حال انجام هستند، ممکن است مقاصد بسازیم (احساس کنترل ما).

بنابراین، انتخاب نامیدن اعتیاد که حاکی از قصد آگاهانه و عقلانیت است، به اندازه بیماری نامیدن آن اشتباه است. اعتیاد با پیگیری مکرر اهداف بسیار جذاب و بی توجهی متناظر به اهداف جایگزین ایجاد می شود. این ناشی از فرآیندهای یادگیری است که ممکن است تسریع شوند اما به سختی غیر طبیعی هستند. این شامل تغییرات مغزی می شود زیرا یادگیری اینگونه عمل می کند.

اتکای معتادان به نیات عمدی -- دیگر هرگز! -- یک مانع اصلی برای بهبودی است زیرا انتخاب به این ترتیب کار نمی کند. معتادان باید محیط خود را اصلاح کنند، فرصت‌های خود را دوباره تقویت کنند تا وسوسه‌ها به حداقل برسد و عادت‌ها جای خود را از دست بدهند. شما یاد می گیرید که در راه رفتن از محل کار به سمت خانه در کنار مشروب فروشی رانندگی نکنید. فیلسوف مارک اسلرز این را خود برنامه ریزی می نامد: استفاده از پیش اندیشی برای تغییر رفتارهای آینده با طراحی مجدد محیط روزانه.