گفتگو با ابوالحسن صفرپور، مسئول شبکه مردمی شمیم درباره تصویر امروز جامعه در حوزه آسیبهای اجتماعی
آسیبهای اجتماعی از جمله مشکلاتی است که میتواند روند رشد جامعه را دچار اختلال کند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی تلاشهای بسیاری در جهت رفع این آسیبها با استفاده از نیروی مردمیشد. بسیاری از سازمانها با کمک خود مردم توانستند قدمی در جهت رفع محرومیتها و کاهش آسیبهای اجتماعی بردارند. از این رو در ارتباط با نقش قابل توجه مردمی در رفع این آسیبها و شیوه مقابله و دستاورد جامعه در مبارزه با آسیبهای اجتماع با دکتر ابوالحسن صفرپور گفتگو کردیم:
منظور از آسیبهای اجتماعی چیست و در کشور ما چگونه نمود پیدا میکند؟
اگر بخوایم در رابطه با حوزه آسیبهای اجتماعی صحبت کنیم ابتدا و قبل از هر چیزی باید آسیبهای اجتماعی را تعریف کنیم. منظور از این تعریف، تعریف کلاسیک و کتابی و دانشگاهی نیست. امروزه بخشی از آنچه جامعه در رابطه با آسیبهای اجتماعی مفاهمه میکند، آسیبهای مشخص مانند اعتیاد، طلاق، کودکان کار و آسیبهایی از این جنس است. اما بخشی از این آسیبهای اجتماعی متناسب با بوم هر جامعه و فرهنگی که مردم آن جامعه دارند تعریف میشود. مثلا شاید امروز کسی در رابطه با این صحبت نکند که بیتوجهی امروز ما به همدیگر در کوچه و خیابان و همسایگی نوعی آسیب اجتماعی است؛ اگر همسایهای از همسایهاش بی خبر باشد و مشکلات او را نداند کسی این مورد را جزء آسیب اجتماعی نمیداند. اما به نظر من باتوجه به جامعه و بافتی که از قدیم الایام در ایران وجود داشته چنین مواردی، به این دلیل که این موارد نظام ربط و ارتباطات جامعه را از حالت نرمال خارج میکند، قطعا آسیب اجتماعی محسوب میشوند.
اگر بخواهیم تعریفی از آسیبهای اجتماعی داشته باشیم که متناسب با جامعه ایران باشد باید بگوییم هر چیزی که ارتباطات اجتماعی را بهم بریزد، پیوستگی جامعه را کاهش بدهد و نظام ربط، به معنای آنکه آدمها براساس چه شاخصهها و ارزشها و هنجارهایی با هم ارتباط برقرار میکنند را بهم بریزد، طبیعتا آسیب اجتماعی محسوب میشود. طلاق از این منظر آسیب اجتماعی محسوب میشود. زیرا ارتباطات یک خانواده را مختل و افراد را از هم جدا میکند. با این نگاه اگر بخواهیم بحث تکدیگری را از منظر نوع آسیب اجتماعی بررسی کنیم باید بگوییم، تکدیگری در شهر نوعی آسیب اجتماعی محسوب میشود زیرا نظام ربط جامعه را بهم میریزد. اگر ما یک جامعه ایرانی قدیمیتر را در نظر بگیریم زمانی که شخصی به کمک نیاز پیدا میکرد مردم آن شهر یا روستا به او کمک میکردند. این کمک در اشکال مختلف هم انجام میشد که بخشی از آن آموزههای دینی مثل انفاق است. ولی امروز افراد نسبت به هم بیتفاوت شدند و این احساس مسئولیت را نسبت به هم ندارند. احساس مسئولیت در بحث ارتباطات اجتماعی یک مقوله بسیار مهم است.
امروز این احساس مسئولیت به چه شکلی خود را نشان میدهد؟
امروز نظام ربط جامعه ما بهم ریخته است. برای بحثمان باید از اینجا شروع کنیم که چه چیزی ارتباطات اجتماعی و به قول معروف نظام ربط جامعه را بهم ریخته است و این بهمریختگی نظام ربط و ارتباطات اجتماعی موجب به وجود آمدن آسیبهای اجتماعی بسیار پیچیدهای شدهاند. من فکر میکنم آن چیزی که اساسا در جامعه ایران باعث به وجود آمدن آسیبهای اجتماعی شده جابجایی جمعیت است. این جابه جایی جمعیت از منظرهای مختلف توانسته آسیبهای اجتماعی را رقم بزند. یکی از این منظرها عامل ناشناختگی است. افراد قبلا در شهر یا روستایی زندگی میکردند و همدیگر را میشناختند. این شناخت یکدیگر باعث میشد که آنها بتوانند به همدیگر کمک کنند. باید دید چه سیاستهایی در تاریخ ما سبب این جابهجایی جمعیت شده است؟ یکی از عمدهترین اتفاقاتی که جابهجایی جمعیت را در تاریخ معاصر ایران به وجود آورده اصلاحات ارزی بوده است. اصلاحات ارزی که در دهه سی انجام شد باعث شد که شغل زمیندارها و کشاورزها دچار تغییر شود و جابهجایی جمعیت رخ دهد. افرادی که شغل نداشتند به منظور پیدا کردن شغل به جاهای دیگه کوچ کردند و ساکن شدند. این نقطه عطفی هست که ما حتما باید مورد بررسی قرار دهیم.
دلیل دیگر و نقطه عطف بعدی بعد از انقلاب اسلامی شکل گرفت. بعد از انقلاب امید به خدماترسانی و رسیدن امکانات عمومی به آحاد مردم ایجاد شد. این امید باعث تحرک جمعیت به سمت شهرها گردید زیرا الگوی و نوع خدماترسانی که به مردم انجام شد الگویی همانند الگوی برنامههای توسعه در دهه سی برای بود و این باعث که افراد از شهرها و روستاها کوچک به شهر که امکانات بیشتری دارد مهاجرت کنند. خب طبیعتا این تحرک جمعیت و روی آوردن افراد سمت شهرها هم از دهه سی شروع شد و در دهههای بعدی هم ادامه و با انقلاب تشدید پیدا کرد. این عدم تناسب خدمات در شهر و افرادی که در آن زندگی میکردند کم کم سبب شد تا حاشیهنشینی به وجود بیاید. خود حاشیهنشینی هم بعد ها موجب شد که آسیبهای اجتماعی بیشتر و گستردهتر بشوند.
منظر دیگر هم عامل ناشناختگی بود که افراد را در شهرها نسبت به همدیگر بیتفاوت کرد. این بیتفاوتی باعث میشود که افراد مدام همدیگر را ببینند و به همدیگر کمک نکنند و این فرایند برای آنها عادیسازی شود. در دورههایی این هم کم کم عادیسازی شد که اگر یک نفری کمک نیاز داشت کمکش نکنیم و یا در خیلی جاها اشتباه کمک میکردیم و متوجه میشدیم نیازمند نبوده بلکه به یک شیاد کمک شده. همین امر سبب بیاعتمادی نسبت به جامعه شد. این چرخه کمک کردن یا کمک نکردن، اعتماد کردن یا بی اعتمادی، همدیگر را بازتولید کرد و در طول زمان این باعث شد ما در وضعیت فعلی قرار بگیریم.
امروز اگر ما از این منظر نگاه کنیم که چرا آسیب اجتماعی شکل گرفت میبینیم که مثلا آسیبی مثل اعتیاد متاثر از افسردگی، تنهایی، سرخوردگی ویژگیهای شخصیتی و روانی است و همه این ویژگیها یک نقطه اشتراک دارند و آن این است که آدمها با همدیگر در ارتباط نیستند، ربط وجود نداره و به یکدیگر کمک نمیکند. حالا افراد میخواهند با این خلا با چیزی را پر کنند و ماده مخدر را انتخاب میکنند.
وضعیت حال حاضر جامعه ما در حوزه آسیبهای اجتماعی چگونه است؟ وضعیت ایده آل چه وضعیتی را شامل میشود؟
در جامعه ما وضعیت ایده آل وضعیتی است که افراد با هم ارتباط و نسبت به هم احساس مسئولیت داشته باشند، همدیگر را کمک کنند و نظام ربط در جامعه برقرار باشد. لذا اگر با این شاخص وضعیت موجود را بسنجیم طبیعتا جامعه ما وضعیت خوبی ندارد. تمام آسیبهای اجتماعی نظام ربط را از بین میبرند، آدمها را نسبت به هم بیتفاوت و خانواده را تضعیف میکنند. این وضعیت نسبت به تعریفی که ما داریم و آن نظام ربطی که تعریف کردیم، نامناسب محسوب میشود. اما اگر همین وضعیت را با جامعه قبل از انقلاب اسلامی و یا وضعیت سایر کشورها مقایسه کنیم طبیعتا وضعیت کشور ما در حوزه آسیبهای اجتماعی بهتر شده است.
به طور مثال ایام کرونا را در نظر بگیرید و ابعاد اجتماعی بیماری کرونا را ببینید. مشاغل تعطیل شده بودند، افراد در خانه مانده بودند و طبیعتا به لحاظ اقتصادی و اجاره مسکن و محل کار تحت فشار قرار گرفتند. در اینجا انسجام جامعه و نشان دادن میزان آن اهمیت داشت. در جوامع غربی دیدیم که چقدر فروشگاهها غارت شدند تا جایی که دولت ورود پیدا کرد و سیاست گذاریها را تغییر داد. اما در جامعهی ما آدمها به همدیگر کمک کردند، این نظام ارتباطی وصل بود و مواسات اجتماعی شکل گرفت. درواقع جوامع وقتی به لحاظ بحرانی دچار یک آسیب اجتماعی میشوند میتوانند وضعیت خود را بسنجند که چقدر وضعیت مطلوب یا نامطلوبی دارند. این یکی از شاخصهای سنجیدن وضعیت جامعه است.
حالا همین وضعیت را هم به لحاظ نظام ربط و هم به لحاظ وضعیت موجود آسیبهای اجتماعی با قبل از انقلاب بسنجیم. مثلا زمانی که یک آسیب اجتماعی مثل اعتیاد؛ قبل از انقلاب اساسا در کشور ما اهمیتی نداشت که آدمها معتاد میشوند یا زندگیشان را از دست میدهند. چیزی که برای حاکمیت و دولت اهمیت داشت این بود که بخواهد از راه فروش موادمخدر یعنی تولید و توزیع مواد مخدر کسب سود کند. به همین دلیل برای افرادش در سطح شهر فروشگاههایی دایر کرد که مواد مخدر بفروشند یا کوپن بدهند و موادمخدر دریافت کنند. در واقع به همهی این کارها مشروعیت داده شد. حاکمیت علنا اعلام میکرد که مثلا ما از فروش مواد مخدر سی درصد درآمد زایی داشتیم و سی درصد از ارزآوری کشور از این مسیر بوده است.
بعد از انقلاب وضعیت کاملا تغییر میکند. نه تنها ما دیگر کشت خشخاش و تولید مواد مخدر را نداریم بلکه به شدت هم با این حوزه مقابله میکنیم. لذا اگر بخوایم وضعیت آسیبهای اجتماعی را ببینیم اساسا وضعیتمان بهتر شده است. این ممکن است حرف عجیبی به نظر برسد و گروهی بگویند به لحاظ آماری وضعیت بدتری داریم. مثلا در وضع طلاق نمودارها نشان میدهند که ما وضعیت بدتری را بعد از انقلاب طی کردیم. بله اما باید ببینیم این اتفاق ناشی از چیست؟ آیا ناشی از تفکرات انقلابی و ایدههای جمهوری اسلامی است؟ یا ناشی از سبک زندگی غربی؟ اگر این را بسنجیم متوجه میشویم که هرجا نظام ربط کاهش پیدا کرده، میزان آسیبهای اجتماعی نیز در کشور بیشتر شده و هرجا نظام ربط تقویت شده، به کاهش آسیبهای اجتماعی کمک کرده است. با این تحلیل متوجه میشویم که جامعه ما به چه سمتی حرکت کرده است.
جامعه مطلوب امام خمینی و رهبر انقلاب در حوزه آسیبهای اجتماعی چیست؟
اساسا حضرت آقا و امام خمینی در حوزه آسیبهای اجتماعی یک نگاه تمدنی داشتند. به این معنا که یک تمدنی به دنبال تضعیف انسان است چون میخواهند بر انسان استیلا و تسلط فکری و ذهنی داشته باشد. تمدنی که میخواهد انسان ها را ضعیف کند، به دنبال درگیر کردن آنها در آسیبهای اجتماعی است، به دنبال اینکه از کودکان بهرهکشی و زنان را استثمار کند. فلذا بحث کودکان کار یا زنان سرپرست خانوار به وجود میآید، طلاق را افزایش میدهند. یا برای کنترل جوانان اعتیاد را گسترش میدهند، یا چون میخواهند سرمایه و سود را به نفع یک عده سرمایهدار مصادره کنند، تکدیگری به وجود میآید.
از این منظر بحث امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در این حوزه یک بحث کاملا تمدنی است. اگر اینطور به مسئله نگاه کنیم که این موضوع موضوعی تمدنی است و ما در رقابت تمدنی هستیم، بحث ما در سیاستگذاری و قانونگذاری کشور، یک بحث تقلیل گرایانه نمیشود. که فرضا فکر کنیم اعتیاد به وجود میآید چون جوانها دچار افسردگی شدهاند. یا مثلا فشار اقتصادی باعث ایجاد طلاق شده است. نه اینطور نیست. آن موقع متوجه میشویم مسائل را طوری تحلیل کنیم که به واقع امر متوجه شویم تفکری دارد افراد را به سمت این زوال و فروپاشی اجتماعی میبرد. بنابراین باید تمدنی در مقابل این تمدن شکل بگیرد که به دنبال تقویت روابط اجتماعی است.
در پاسخ به سوالات پیشین درباره بهتر شدن وضعیت کشور نسبت به پیش از انقلاب صحبت کردید، دستاوردهای حاصل در حوزه آسیبهای اجتماعی را چه میدانید؟
دستاوردهای ما در حوزه رفع آسیبهای اجتماعی کلان بوده است. اولین دستاورد ما بعد از انقلاب تغییر مسیر کار و سیاستگذاری کشور بوده است. به طور مثال یسوادی در دهههای قبل از انقلاب به عنوان یک آسیب اجتماعی شناخته میشد اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی این آسیب رو به اصلاح رفت. شکل گیری انقلاب و جنبش تهضت سوادآموزی با فرمان حضرت امام خمینی سبب شد در دو تا سه سال، 40 درصد به تعداد افراد باسواد کشور اضافه شود و این یک دستاورد بزرگ محسوب میشود. در حوزه مواد مخدر؛ در زمانی که یک سوم ارزآوری کشور از راه فروش موا مخدر بوده، به یکباره پس از پیروزی انقلاب اسلامی این راه کسب ارز ملغا و سی وسه هکتار زمین کشت مواد مخدر آتش زده میشود و جمهوری اسلامی مسیر صحیحی را آغاز میکند. همین تغییر رویکرد نوعی دستاورد محسوب میشود. مسئله توانمندسازی و استفاده از ظرفیت نخبه و جوان و توانمند جامعه که به طبع پنجاه درصد این جمعیت را هم خانمها تشکیل میدهند، هم یک دستاورد است. ابتدای انقلاب تنها زیر ده درصد خانمها تحصیلات عالیه داشتند اما امروز اکثر کساتی که تحصیلات عالیه دارند از خانمها هستند. این موارد اتفاقاتی است که در دوره جمهوری اسلامی به وقوع پیوسته است. وقتی از این منظر نگاه میکنیم، جامعه ما اساسا پیشرفت خیلی خوبی داشته و این پیشرفت هم بدون شک جاهایی سرعت گرفته که مردم در آن دخیل بودند.
مردم به چه معنا دخیل بودند؟
مثلا حضرت امام خمینی (ره) فرمودند که نهضت سواد آموزی تاسیس شود. این نهضت به این معنا شکل نگرفت که سازمانی به وجود بیاید و افرادی عضو آن شوند و حقوق بگیرند، اصلا اینطور نبوده است. هرکسی که سواد و دغدغه داشته سعی میکرد به آدمهایی که اطرافش بودند سواد خوندن و نوشتن یاد بدهد. این نظام ربط اساسا بعد از انقلاب تقویت شد. زمانی که گفته شد یک عده در جامعه بیسواد هستند، افراد با سواد نسبت به این موضوع احساس مسئولیت کردند و فورا سعی کردند این مسئله را حل کنند.
در بحث یاریرسانی به مناطق کمتر برخوردار این مردم بودند که وارد عمل شدند و در قالب جهاد سازندگی به آبادانی کشور کمک کردند. جمهوری اسلامی به محرومیتهای حاصل از حکومت پیشین رسیدگی کرد و مردم و گروهها بصورت داوطلبانه به یاری یکدیگر رفتند. اساسا انقلاب یک انقلاب مردمی بود و مردم معتقد بودند وظیفه دارند انقلابشان را پیش ببرند. اما رفته رفته هر چه که ما در نظام و تمدن غرب ادغام شدیم و نظام ارتباطی مان کاهش پیدا کرد، از هم فاصله گرفتیم و کمتر به هم کمک کردیم. هرجا کمتر به هم کمک کردیم انباشت مسائلمان بیشتر شد اما در جاهایی که نظام ارتباطمان وصل بود موفق عمل کردیم.
آنچه که امروز ما از آسیبهای اجتماعی میدانیم؛ یک شبکه مسائل گستره با پیچیدگی عظیم است که از تلنبار شدن مسائل مختلف روی هم بهوجود آمده است. در نقطه شروع اینها مسائل سادهای بودند که عده محدودی را درگیر میکرده اما چون رفته رفته در جامعه به اینها توجه نشده یا کمتر توجه شده و آدمها کمتر به یکدیگر توجه کردند و حل کردن وظایف اجتماعی را وظیفه سازمانی دانستند، این کوه آسیبهای اجتماعی ایجاد شده است. رفته رفته مردم رفع مسئله اعتیاد را برعهده ستاد مبارزه با موا مخدر گذاشتند. تصور کردند مسئله طلاق را سازمان تبلیغات یا وزارت فرهنگ و ارشاد یا جاهایی از این قبیل باید حل کنند و خودشان را از میدان کنار کشیدند. از این منظر در اینجا مشکل ایجاد شده و کار پیش نرفته است. با این وجود در مسائلی که مردم در صحنه ماندند و تلاش کردند، الحمدلله کار پیش رفت.
دستاوردها و پیشرفتها در حوزه آسیبهای اجتماعی چطور ایجاد شدند؟
من فکر میکنم ایجاد آن با توجه به ظرفیت مردم بوده است. مثلا در صندوقهای قرضالحسنه خانوادگی افراد بخشی از درامدشان را آنجا میگذارند به منظور اینکه اگر روزی یکی از اینها دچار مشکل شد و نیاز فوری به پول داشت بتواند به پشتوانه این پول کاری بکند. این پول را خود مردم گذاشتهاند، همین آدمهایی که به هم اعتماد دارند. ببینید این یک سرمایه اجتماعی بسیار عظیمی است. من فکر میکنم آنچه که این دستاوردها را رقم زده سرمایه اجتماعی و آن نظام ربطی بوده که بین مردم برقرار شده است. هرجا که این نظام ربط شکسته شده دستاوردها نیز کم رنگ شده است.
دیدگاه خود را بنویسید